آیا تا به حال در مورد داستان غار اصحاب کهف (هفت خوابیده) شنیده اید؟ این داستان درباره گروهی از جوانان مسیحی در روم باستان است که در زمان امپراتور دسیوس نمی توانستند آزادانه دین خود را انجام دهند. برای فرار از خشم او، با یک چوپان و سگش شهر را ترک کردند و به غاری پناه بردند. آنجا خوابشان برد و وقتی بیدار شدند سالها گذشته بود. غار اصحاب کهف به مکانی افسانه ای تبدیل شد و باستان شناسان در تلاش برای یافتن مکان آن بوده اند.
غار اصحاب کهف کجاست؟
باستان شناسان مکان های مختلفی را برای غار اصحاب کهف پیشنهاد کرده اند. هر گزینه شواهد خاص خود را برای حمایت از آن دارد. برخی از کارشناسان بر اساس اولین متون که داستان اصحاب کهف را ذکر کرده اند، بر این باورند که این غار در نزدیکی شهر افسوس یا افسوس واقع شده است. این غار در نزدیکی کوه پیون در مجاورت شهر سلجوق در ترکیه قرار داشت. هفت اتاق خواب دارد و در کنار آن بقایای عبادتگاهی وجود دارد که در آن کاوشهایی انجام شده است.
طبق اسناد تاریخی و باستان شناسی این غار در ترکیه غار اصحاب کهف به حساب می آید. در طی کاوشها، مقبرههای متعددی کشف شد که قدمت آنها به قرن پنجم و ششم بازمیگردد. این غار همچنین دارای کتیبه هایی بر روی دیوارهای خود است که مخصوص هفت اتاق خواب است. این غار به غار هفت خواب یا اصحاب کهف معروف شده است و گردشگرانی را که از ترکیه بازدید می کنند به خود جذب می کند.
درباره مکان غار اصحاب کهف داستان های مختلفی وجود دارد که باستان شناسان درباره آن صحبت می کنند.
برخی باستان شناسان غاری بین روستاهای ابوالند و رقیم را که در هفت کیلومتری عمان قرار دارد به عنوان غار صحابه یا غار اصحاب کهف شناسایی کرده اند.
در نزدیکی این غار، صومعه ای وجود دارد که قدمت آن به قرن پنجم می رسد. کاوش های باستان شناسی نشان می دهد که با گسترش اسلام در این منطقه، صومعه به مسجد تبدیل شده است. وجود صومعه به عنوان عبادتگاه باعث شد که این غار به عنوان غار اصحاب کهف به شمار آید.
گروهی دیگر از باستان شناسان غاری را در شهر دمشق در نظر گرفتند و با تحقیقات خود این غار را غار اصحاب معرفی کردند. علاوه بر این در برخی از نظرات به وجود غار اصحاب کهف در روستایی به نام لوشاه نیز اشاره شده است.
روستای لوشا در گرانادا است و در غار لوشا بقایای چند جسد به همراه یک سگ دیده شده است. در نزدیکی غار بقایای قصر و مسجدی به نام رقیم وجود دارد که در قسمت شمالی شهر قرار دارند. در آذربایجان نیز غاری وجود دارد که به عنوان گزینه ای برای غار اصحاب کهف در نظر گرفته شده است.
داستان اهل غار یا اصحاب کهف
اهالی کهف که به اصحاب کهف نیز معروفند، گروهی از مسیحیان شریف بودند که دین خود را مخفی نگه می داشتند. آنها در زمان امپراتوری روم باستان، تحت حکومت امپراتور دسیوس زندگی می کردند. به دلیل عدم آزادی و احساس خطر از سوی دولت تصمیم گرفتند شهر را ترک کرده و مخفی شوند. در راه، یک چوپان و سگش به این گروه از مسیحیان پیوستند.
قصه در قرآن
قصه اهل کهف در قرآن در آیات 8 تا 26 آمده است. به فرموده قرآن، اهل کهف به خدا ایمان آوردند و در مقابل شرک زمان خود ایستادند. به اذن خدا به غاری پناه بردند و به خواب عمیقی فرو رفتند. بعد از سالها وقتی از خواب بیدار شدند یکی از آنها برای تهیه غذا به شهر رفت. با این حال، سال ها گذشته بود و دیگر کسی او را نشناخت.
این خلاصه ای از داستان اهل کهف در قرآن است. ادامه داستان و جزئیات آن در گزارش های بعدی ذکر شده است. مورخان ذکر کردهاند که وقتی اهل غار متوجه شدند سالها گذشته و همه چیز تغییر کرده است، از خدا خواستند که آنها را دوباره بخواباند.
شهر غریب
در منابع بعدی آمده است که وقتی اهل غار از خواب بیدار شدند گرسنه بودند. بنابراین، یکی از آنها به نام تلمیتا به شهر رفت تا برای دوستانش غذا بخرد. او متوجه شد که همه چیز به طرز عجیبی تغییر کرده است.
تلمیتا برای خرید نان به نانوایی رفت، اما وقتی پول را به نانوا داد، نانوا مشکوک شد. پولی که تلمیتا داشت از زمان امپراتور دسیوس بود و سال ها از حکومت او می گذشت. نانوا به گمان اینکه تلمیتا گنجی پیدا کرده است، او را نزد حاکم شهر برد و حاکم از تلمیتا خواست که یک پنجم گنج را به او بدهد.
تلمیتا داستان خود را برای حاکم توضیح داد تا ثابت کند که هیچ گنجی پیدا نکرده است. سرانجام تصمیم گرفتند با تالمیتا به غار بروند تا داستان او را تأیید کنند. قبل از ورود به غار، تلمیتا از آنها خواست منتظر بمانند تا بتواند دوستانش را از ورود آنها مطلع کند. سپس، تلمیتا به داخل غار رفت و وضعیت را به دوستانش گفت.
خواب ابدی
وقتی اهالی غار از وضعیت مطلع شدند، متوجه شدند که بقای آنها قابل قبول نیست و باعث هرج و مرج می شود. آرزو داشتند وارد خواب ابدی شوند. بر اساس روایات باقی مانده در آن لحظه درب غار پوشیده شد و به خواب ابدی فرو رفتند. بسته شدن در غار پایان داستان را نشان می دهد.